سال هاست که شب ها برای من شکنجه ست، شکنجه ی درد. دردهایی که از تموم نقاط بدنم هجوم میارن و از پا درم میارن. اون وقته که خواب برام معناش رو از دست میده تازه اگه خوابی هم باشه، به کابوس ختم میشه. آدمی که اغلب استراحت و خواب درست و درمونی نداره به چه انرژی می تونه روزش رو به شب برسونه؟ و من براش تقلا می کنم جون می کنم در جا می زنم که بتونم از پس خودم بربیام. ابتدای صبح از صدای بیرون پنجره هشیار شدم و دست دراز کردم گوشیم رو برداشتم ساعت رو ببینم هشت و نیم بود منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دیوونتم دیوونه الان بخر تحویل بگیر اکشن شاپ فروشگاه معرفی اجناس ارزان siresan جدید ترین های سال 1397 مطالب بروز Vahid Tatora Official Website دنیای از خوشمزه ها